بسم الله الرحمن الرحیم
ای علی که، جمله عقل و دیده ای
شمه ای واگو از آنچه دیده ای
نوزدهم ماه رمضان
درچرخه تقویم قمری ماهی وجود داردکه رمضان نامیده شده وبر مسلمانان گرفتن روز واجب و کتب آسمانی از جمله تورات ، انجیل و به نص صریح کتاب مبین مسلمین، قرآن کریم در آن ناذل شده واز دیگر برکاتی چون شبهای پرفضیلت قدر که نقل شده در این شب ها فرشتگان الهی بدستور کریم مهربان به سوی زمین بال می گشایند تا شرنوشت بشر را به اذن خداوند وبه وسیله حضرت ولی عصر (ع) در یکسال آتی مشخص نمایند در این ماه قرار دارد . روز ها یکی پس از دیگری سپری شده تا شب نوزدهم رمضان که اولین شب قدر نیز گفته شده فرا رسد. در سحر گاه چنین شبی مردی از محبان حضرت احدیت و یار همیشگی پیامبراسلام و مسلمین حضرت امیر مومنان علی (ع) سکان دار حکومت اسلامی و جانشین بر حق پیامبر خدا با گذشتن از کوچه های باریک کوفه قصد رفتن مسجد برای ادای فرضیه نماز صبح میکند پس ازاینکه موذن علی (ع) اذان را در گلدسته های مسجد کوفه که با معماری مخصوص دوره اول اسلام ساخته شده و با خشت و گل بالا رفته بود به پایان رساند مسجد مملو از جمعییت شد مردم که صدای علی (ع) آشنایی صمیمانه ای داشتند وقتی صدای آن بزرگوار را میشنیدند موجی از ایمان و خدا پرستی و پرهیزکاری در اندیشه و فکرشان و همچنین هیجانی از علاقه و کشش باطنی در اعماق قلبشان پیدا میشد
سحر گاه آن شب (19رمضان) که شب مقدسی بود نماز گزاران و دوستداران علی بیش از روز های دیگر جهت نماز صبح حاضر شدند وقتیکه حضرت امیر مومنان در محل محراب قرار گرفت و شهادتین را که عبارت از وحدانیت خدا و رسالت حضرت محمد(س) بود بر زبان آورد و نخستین تکبیر را گفت تمام اقتدا کنندگان به او بیک آهنگ و صدای بلند همان تکبیر را بر زبان آوردند و پس از آن علی (ع) با صدای فصیح و رسا سوره مبارکه حمد و اخلاص را قرائت فرمودند و در رکعت بعدی که آغاز شد دعایی که در مقام قنوت بلند بلند میخواند از هر نغمه موسیقی بگوش مومنان آشنا و نوازشگر جان نمازگزاران بود
دقایق به تانی میگذشت و فضا سر شار از زمزمه ملکوتی و الهی شده بود و فرشتگان ربویی که برای دیدشان حا ئل مادی وجود ندارد ناظر این ستایش و نیایش بنده ای بودند که در وجود معبود خودمحو شده و سر و پای وجود او از عالم ماده جداگشته بودو هزارن مسلمان که در آن شب اقتدا به پیشوای خود کرده بودند قلبشان در آرامش و اطمینانی بی مانند و هم آهنگ با قلب پیشوا می طپید و وجود آنها با وجود علی چنان یکی شده بود که گویی فقط یک فرد در آنجا زنده است و یک قلب تکان میخورد و یک نفس می آید و می رود ، در این جمع مطمئن با قلبهای آسوده و آرام فقط یک قلب پلید نا مطمئن و مضطرب استثنا بود که همانند یک دانه بیرون افتاده از تسبیح اخلاص با کینه ای بر جا مانده از جنگ نهروان و فریب خورده شیطان و فریفته زن فریب کار تر از شیطان (قطامه ) که او نیز زخم خورده جنگ و وجودش سرشار از کینه وانتقام از دست دادن پدر و برادرش بود که در جنگ نهروان کشته اند و او کسی جز عبدالرحمان ابن ملجم مرادی نبود
در رکعت دوم و در سجده دوم آندم که همه سر ها بسجود بودند و پیشانی ها به زمین چسبیده بود آن ملعون تاریخ سراز سجده برداشت و با شمشیرآخته خود و با تمام نیزویش ضربتی ناجوانمردانه بفرق علی (ع) فرود آورد
شمشیر زهر آگین او درست بر جایی در فرق مبارک علی نشست که شمشیرعمر بن عبدود مشهور در جنگ خندق آنجا را شکافته بود صدای ضربت شمشیر و صدای الله و اکبر علی که تنها عکس العمل او از چنین ضربت ناگواری بود همه نماز گزاران را آگاه ساخت آنها به دور علی جمع شدند و خونی را که از زیر عمامه سبز او بگونه هایش روان شده بود از روی ابرو و دیدگانش پاک میکردند و خود اشک خون می ریختند
در این هنگام شمشیر خون آلود و زهرناک را نزدیک علی یافتند و در چند قدم آنطرفتر نزدیک درب مسجد ناجوانمرد یا با چشمان از حدقه بیرون زده با رنگی پریده و چهره مالامال از گناه را در حال فرار دیدند که با هجوم مردم دستگیر و همه فریاد میزدند که او عبدالرحمان ابن ملجم است و در همین هنگام فریادهایی هم شندیده میشد که قطامه هم با اوست
با دستگیری عبدالرحمان و قطامه مردم خشمگین با چوب و مشت ضرباتی بر سر و صورت آنها زدند در چنین شرایطی صدای اعتراض علی (ع) از بین جمعییت شنیده شد که فرمود چرا او را میزنید اورا بنزد من بیاورید وقتی او را نزد علی آورند و عبدالرحمان با سیمای پاک و ملکوتی علی که خون آلود شد روبرو گشت پشیمانی و ندامت در چهره اش نمایان و عرق شرم بر پیشانی او نشسته بود ولی دریغا کار از کار گذشته و محراب ، به خون سرخ و پاک امام اول شیعیان مزین گشت و لاهوت ربانی به عزا نشست
در این هنگام علی با روح توکل و رضامند از مشییت پرودگار خود رو به او کرد و گفت یادت هست آن روز وقتی به منزل آمدی که مانند دیگران با من بیعت نمایی و سه بار دست دراز کردی و من دست بیعت به تو ندادم تا بار چهارم دست به سویم دراز کردی و من چیزی گفتم و آن اینکه باید بر بیعت خود وفا دار بمانی و خیانت نکنی و پیمان نشکنی در این هنگام چشمان نازنین آن مبشر انسانیت در اثر ضعف ناشی از خونریزی به آرامی بسته شد ولی دوباره پلک گشود وفرمود او را بزندان ببرید اما آزارش ندهید توهینش نکنید نرنجانیدش مردم که شاهد این ماجرا بودند بر این تجلی روح احدیت در سیمای علی ، که در بالاترین مقام انسانی قرار داشت خیره شدند و با صدای بلند میگریستند